شمشیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) جر، تیغ، دشنه، قمه، چاقو، چاقوی ضامندار، شوشکه کارد◄ ملاقه ساطور، تبر▲
ازشکل طبیعی خارج کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ردن، ازریخت انداختن، کجوکوله کردن، بُریدن، پاره کردن، جر دادن، گسیختن، شکافتن، خط انداختن، پیچاندن، تاب دادن، قُر کردن، دربوداغان کردن، کشد
تغییر عقیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ده، انصراف، حرف خودراپس گرفتن، ترک، دبه، جِر، ارتداد، انکار تجدیدنظر، بازنگری فسخ، لغو، عزل صحبت دوپهلو، ایهام هوس عقبنشینی
پسگرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام رفتن، دست کشیدن، دست ازعقیدۀ خود کشیدن انکارکردن، دبهدرآوردن، جر زدن، لغو کردن، ترک کردن، منحرف شدن
محکم / بادوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی / بادوام، مقاوم، قوی، ضدضربه، نشکن، چقر، شلاقخور، سوراخنشدنی، جر ماندگار، استوار، مضبوط، پابرجا، بادوام سفت، سخت، سخت (سفت)، شق، صلب غیرمتش