سازگار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ودن، آمدن، خوردن، ساختن، جفت شدن، جفت (جور) بودن، برازنده بودن، برازیدن، باهم خواندن، تناسب داشتن، درستبودن، درست درآمدن، منطبق بودن مناسب بودن، مص
جفت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد جفت کردن، جور کردن، وصلت دادن، عقدکردن بههم پیوستن، مطابقت دادن، خوراندن دوتا بودن، جفت بودن، زوج بودن دوتا کردن، دوبرابر کردن
قابلانطباقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم طباق، قابل تطبیق، قابلجرح وتعدیل، مناسب، میزانکردنی، چکشخوار، منعطف، نرم، پذیرا، هماهنگ، جور، سازگار منطبق، رعایتکننده مقلد، راشد
استطاعت داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی عت داشتن، توانایی داشتن، بضاعت داشتن، خرج ودخل را جور کردن
عقدکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی کردن، بهازدواج دادن، شوهر دادن، نامزد کردن، دست بهدست همدیگر دادن، دختر دادن و دختر گرفتن، ناف کسیرا با (به) نام دیگری بریدن، انتخاب ک