جوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] جوان، نوجوان، برنا [حالتاسمی جوان 132] نابالغ، خردسال، نونهال، نوباوه، تازهپا صغیر، کودک، بچه، بچهصفت، بازیگوش کودکانه، بچگانه شیرخواره بیتجربه
جوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، حیوان جوان▼، گیاه نورسته▼، بچه، طفل، کودک، خردسال، نوزاد، نورسیده، مولود، نوباوه، کوچولو، نینی، فسقلی، مامانی، عروسک، گل پسر، عزیز، دردانه، ملوس،
پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، مسن، سالمند، فرتوت، بزرگسال، سالخورده، کهنسال [حالت اسمی (کاملمرد، کاملهزن) شخص پیر، پیرزن 133] ارشد، سنی، جهاندیده، کارآزموده، گرموسردِزمانه د
ماهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه اذق، بامهارت، هنرمند، ممتاز، زبردست، تردست، متبحر، حرفهای، کارشناس، کارآزموده، آزمودهکار، بلندوپست دیده، جهاندیده، باسابقه، گرموسرد رو
خبرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه س، مجرب، باتجربه، وارد، متخصص، صالح، آزموده، ورزیده، کاردیده، آموزشدیده لایق، شایسته، باصلاحیت، صالح، سزاوار، قابل، باکفایت، آماده پخته،
شخصکارشناسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کارشناس، استاد، پروفسور، پزشک حاذق، متخصص▼، آیت، نمونۀ کمال، دانا دیپلمه، فوقدیپلم، کاردان، لیسانسیه، کارشناس، فوقلیسانس، کارشناس ارشد،
کیهانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام جهان، گیتی، عالم، دنیا▼، کائنات، فلک، افلاک، آفاق، ماخلقالله، عوالم، مخلوقات، توالیفضا-مکان، کل، مادیت جهان گسترشیابنده، تئوری انفجار بزرگ آفر