جنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) رد، حرب، نبرد▼، غزوه، پیکار، جدال، دعوا، جدل، قتال، آفند، مقاتله، محاربه، کارزار، ستیزه، دعوا جهاد، تنازع، مخاصمه، جنگهای صلیبی
جنگ تنبهتن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) نبهتن کردن، با سرنیزه حمله کردن، گلاویز شدن، سرشاخ شدن
جنگ آغازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) جنگ آغازکردن، اعلام جنگ کردن، بسیج شدن، مسلح شدن، شوریدن محاصرهکردن، درمیان گرفتن بهراه افتادنجنگ، بالا گرفتن مخاصمات، شعلهور
اعلان جنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن جنگ، رجزخوانی، هماوردخواهی، مبارزطلبی، چالش، تهدید، زورآزمایی، غریو جنگ، جنگافروزی جسارت، گستاخی، شجاعت گردنکشی، عصیان، سرپی
میدان جنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) زم، آوردگاه، نبردگاه، تئاتر، کارزار، خط مقدم، خط تماس، جبهه، جناح، منطقه، منطقۀ جنگی، محلعملیات، صحنۀ جنگ، صحنۀ نبرد، گیرودار،
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی
دستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، دستۀ بازیگران، تروپ نمایش باند، باند تبهکاران تیم، یازده نفر کمیته، پایور لشکر، ارتش جوخه، هنگ، تیپ، نیرو، آرایش جنگی اخوان، فرقه پانل، میزگرد بچ،
جنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) رد، حرب، نبرد▼، غزوه، پیکار، جدال، دعوا، جدل، قتال، آفند، مقاتله، محاربه، کارزار، ستیزه، دعوا جهاد، تنازع، مخاصمه، جنگهای صلیبی
جنگ آغازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) جنگ آغازکردن، اعلام جنگ کردن، بسیج شدن، مسلح شدن، شوریدن محاصرهکردن، درمیان گرفتن بهراه افتادنجنگ، بالا گرفتن مخاصمات، شعلهور
اعلان جنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن جنگ، رجزخوانی، هماوردخواهی، مبارزطلبی، چالش، تهدید، زورآزمایی، غریو جنگ، جنگافروزی جسارت، گستاخی، شجاعت گردنکشی، عصیان، سرپی