جلو بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد جلو بودن، روبروی کسی بودن، جلوی چشم بودن، مقابل بودن، دم دست بودن مقابله کردن، روبرو شدن بهپیش رفتن، پیش دویدن پیشدستی کردن، پیشتاز بودن
جلوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد جلو، پیش، بَر، نزدیک برابر، پیش روی، مقابل، روبرو پیشگاه، درگاه، آستان، بارگاه، محل بار عام، محضر، خدمت، حضور، محضر، دربار، درگاه، حریم، ساحت امام،
جلب توجه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود وجه کردن، علاقمند کردن، الهام کردن، بهذهن کسی آوردن مرئی بودن، پیدا بودن مهم بودن اعلان کردن، منتشرشدن دست تکان دادن، ایماواشارهکرد
جلب احترام کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات م کردن، هیبت داشتن، حرمتداشتن، تأثیر قوی گذاشتن، خوشنامبودن، تحسین برانگیختن، شگفت انگیزبودن، عجیب بودن مهم بودن
مقابل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مقابل بودن، جلوی رو بودن، درجلو قرار گرفتن، جلو بودن، شاخ بهشاخ شدن اثر مخالف داشتن، تقابل داشتن مخالفت کردن، ضدیت داشتن قطب مخالفبودن
مقدم بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم بودن، اول رسیدن، پیشیگرفتن، پیشی جستن، تقدم جستن، سبقتگرفتن، پیش فتادن، پیش افتادن، جلوتررفتن مقدم بودن، اول صف بودن، پیشتاز بودن، کشفکردن، پیشدستی
درشرف وقوع بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ل] درشرف وقوع بودن، نزدیک شدن پدیدار شدن، نمودار شدن، جلوه کردن، دردوردست نمایان شدن، جلوی رو بودن، جلو بودن عمل آمدن، آمدن نزدیک آمدن، نزدیکبودن ر
پیشتازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت م] پیشتازی، جلو بودن ازدیگران اولویت، تقدم [در ترتیب]، تقدم [در زمان]، حق تقدم رهبری، شفعه، پیشاهنگی، سردمداری، پرچمداری سردمدار، پرچمدار، رهبر سبقت
تقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان قدم، سابق بودن، تقدم زمانی، ازلیت، وجود ازپیش، پیشساختگی پیش درآمدن، سرآغاز، پیشدرآمد قبلیگری، اولیت قبلی، لمی، اولی، ماتقدم اصالت ماتقدم، اصولفطر