بهآینده نگریستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ده نگریستن، جلوتررا دیدن، آیندهنگر بودن، انتظار داشتن، پیشبینی کردن
پیشتاز بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ودن، جلوتر رفتن، پیشتربودن، جلوی صف بودن، اول رسیدن، مقدم بودن، قبل ازکسی یا چیزی قرار گرفتن، زودتر آمدن، مقدم بودن [در زمان]، پیشی جستن، پیشی (سبقت
مقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] مقدم، پیش، پیشین مقدم درمکان ◄ جلویی جلوتر ارجح، اولی، مهم پیشرو، متبادر، پیشیگیرنده و شتابنده پیشیگرفته مذکور، یادشده، نامبرده، مزبور، ذکرشده،
ماقبلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] ماقبل، سابق، نخستین بزرگتر قبلی، پیشتر، مقدمتر، جلوتر، متقدم فوقالذکر، گفتهشده، اخیر، مذکور، یادشده، نامبرده، مزبور، ذکرشده، اخیرالذکر، مقدم [
زود بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زود بودن، شتابیدن، شتافتن، شتابکردن، عجلهکردن به موقعآمدن، سروقت حاضر شدن، زود رسیدن، جلوتر رسیدن پیشدستی کردن، شبیخون زدن تسریعکردن، راه انداختن