سرهمبندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه همبند، سمبلکار، بزندررو، آدم ناشی، ماستمالیکن، شلخته، جلمبر ناشی، دستوپاچلفتی بازنده ژولیده، نامرتب، ناآراسته
حرکت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، بهراه انداختن، تکان دادن، باز کردن، بهکار انداختن دستگاه، بازی دادن، بهحرکتآوردن، بهآب انداختن، منتقل کردن، فرستادن، شتاب دادن، پرت کردن،