جدافرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت سوا، مجزا، دورافتاده غریبه، خارجی، بیرونی تک، تنها، تکوتنها، بیکس مستقل گسیخته، ازهمگسیخته، باز منفصل، متمایز، مفروز، متباین، علاحده (علیحده) مق
جدا شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت دن، گسستن، قاطی نشدن، سوا شدن، بریدن، پاره شدن، بریده شدن، چاک خوردن، قطع شدن، دور افتادن دوری جستن، اجتناب کردن ازهم دور شدن، منشعب شدن راه را کج ک
جدا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، گسیختن، ازهم گسیختن، قطع کردن، بند ازبند جداکردن، پوست کندن، برهنه کردن آب کردن، باز کردن الک کردن، دستهبندی کردن، طبقهبندی کردن رهاکردن، آزاد ک
جافرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام یش، ظرفیت، فاصله، امکان جا دادن، فضای خالی قابلاستفاده، فضا اتاق خالی، صندلی خالی، میز رزرونشده، خانه اشغال، آکندن ◄ پُرکردن موقعیتشغلی ◄ اشتغا
جلوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد جلو، پیش، بَر، نزدیک برابر، پیش روی، مقابل، روبرو پیشگاه، درگاه، آستان، بارگاه، محل بار عام، محضر، خدمت، حضور، محضر، دربار، درگاه، حریم، ساحت امام،
متکلف ➊ [آراستگی متن]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لف ➊ [آراستگی متن]، مزین، غنی، آراسته بهصنایع بدیعی، آراسته، فاخر، مصنوع، آرایشی مرسل، مرصع، مسجع، مقطع، ملمع رسا است
روشنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ناکی، روشنایی، نور، پرتو، شعاع نورانی▼، درخشش، تابش، فروغ▼، نور روز، صبح، آفتاب، ضیا، مهتاب، چراغانی گرگ و میش نور مصنوعی، نور شمع، چراغ، مشعل ت
توجهرا جلب نکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود جلب نکردن، دزدکی رفتن، یواشکی رفتن، جیم شدن، باریک شدن، جیمفنگ شدن، حبّ جیم را خوردن
جدا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، گسیختن، ازهم گسیختن، قطع کردن، بند ازبند جداکردن، پوست کندن، برهنه کردن آب کردن، باز کردن الک کردن، دستهبندی کردن، طبقهبندی کردن رهاکردن، آزاد ک
حواسرا پرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ا پرت کردن، منحرف کردن، اغوا کردن، جلب کردن، آشفتن مانع شدن، کور کردن
مواظب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود مواظب بودن، دقت کردن، توجه کردن، احتیاط کردن، محتاط بودن باآزمون وخطا جلو رفتن، آزمایش کردن پناه جستن