پرهیزیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] پرهیزیدن، جانب اعتدال رارعایت کردن، پرهیز کردن میانهرو بودن، ملایم شدن روزه گرفتن، گرسنگیکشیدن قانع بودن، قناعت کردن، ساختن
تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، جان کسی را گرفتن، غرق کردن، سوزاندن، له کردن، قربانی گرفتن
جناحیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) رقهای، جانبدارانه، حزبی، خطی، راستی، چپی محفلی، هیئتی جمعی، دستهجمعی، همگانی چندحزبی، تکحزبی، مشروطهخواه
تلف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی دن، هلاک شدن، جان خودراازدست دادن، نیست شدن خفه شدن، غرقشدن خراب شدن، متلاشی شدن، تجزیه شدن زیر آوار ماندن، سوختن کشته شدن، بهقتل رسیدن، اعدام
باخطرمقابله کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بله کردن، باآتش بازی کردن، جان برکف بودن، جسور بودن، مصمم بودن، درافتادن، بهمبارزهطلبیدن قمارکردن