جدافرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت سوا، مجزا، دورافتاده غریبه، خارجی، بیرونی تک، تنها، تکوتنها، بیکس مستقل گسیخته، ازهمگسیخته، باز منفصل، متمایز، مفروز، متباین، علاحده (علیحده) مق
جدا شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت دن، گسستن، قاطی نشدن، سوا شدن، بریدن، پاره شدن، بریده شدن، چاک خوردن، قطع شدن، دور افتادن دوری جستن، اجتناب کردن ازهم دور شدن، منشعب شدن راه را کج ک
جدا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، گسیختن، ازهم گسیختن، قطع کردن، بند ازبند جداکردن، پوست کندن، برهنه کردن آب کردن، باز کردن الک کردن، دستهبندی کردن، طبقهبندی کردن رهاکردن، آزاد ک
جدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دِ فاصل، مرز، دیوار، تیغه، پرده مانع، نرده، حصار، پرچین، خندق، خطوط دفاعی حائل، سپر، ضدضربه، ضربهگیر عایق، جسمنارسانا درز، شکاف جداسازی
جدا شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت دن، گسستن، قاطی نشدن، سوا شدن، بریدن، پاره شدن، بریده شدن، چاک خوردن، قطع شدن، دور افتادن دوری جستن، اجتناب کردن ازهم دور شدن، منشعب شدن راه را کج ک
جدا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، گسیختن، ازهم گسیختن، قطع کردن، بند ازبند جداکردن، پوست کندن، برهنه کردن آب کردن، باز کردن الک کردن، دستهبندی کردن، طبقهبندی کردن رهاکردن، آزاد ک
منشعب شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت شعب شدن، جدا شدن، شاخهشاخه شدن، پخش شدن، واگرویدن، ازهم دور شدن، پراکندن متفرق شدن، منحرف شدن منتشرشدن، تشعشع کردن ضعیف شدن