برانگیزندۀ حواسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یزندۀ حواس، انگیزنده، تأثیرگذار، تاثیرگذارنده گزنده، زننده، تند، تندوتیز، محرّک سخت، شدید، تکاندهنده، رقتانگیز، سوزان، دلخراش محسوس، ملموس جگر
دردناکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی عضو دردناک]، ناراحت، آزرده، آسیبدیده، دچار، پردرد، مجروح [شخص درددیده]، شکنجهشده، متأذی، ناراحت، محنتکش، جانباز، دچار رنج و سختی، دچار، دردمن
صفات دَرد: سختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی جانکاه، تیز، شدید، عمیق، گران، سنگین، حاد، مزمن، التیامناپذیر، جانسوز، رنجآور، جانگداز، غیرقابلتحمل مستمر، خفیف گزنده، زننده، نافذ، مؤثر، ن
آزاردهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اذیتکننده، پردردسر، پرزحمت، دردآور، کسل کننده، سنگین، نومیدکننده، مایوس کننده آتشین، جانسوز، رنجآور، جانگداز، دلآزار اعصابخردکن، مزاحم
غیرقابل تحملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، تیز، شدید، محال، بینهایت سخت، غایی، دشوار، مشکل، عمیق، گران، سنگین، التیامناپذیر، جانکاه، جانگداز، صفات درد