جامعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عالمگیر، عمومی، کلی▲، جهانشمول، وسیع، محیط، فراگیرنده، دربرگیرنده، سراسری، شامل، همهجانبه، گسترده، همگانی، عام حیِحاضر، حاضر گروهی اخص
جمع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] جمع کردن، جمع زدن، شمردن پیوستن، اضافه کردن، افزودن روی هم گذاشتن، انباشتن، اندوختن انباردن
جمعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت جمع، عمل جمع، اضافه، علاوه، انباشت پیوست، ضمیمه، مکمل، متمم اضافه، الحاق، انضمام، تکمیل، اتمام جمع کل، مجموع، عمل ریاضی نقل بهصفحۀ بعد بهاضافه ≠ ج
جماعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ع، جماع 166 [نزدیکی، مقاربت، جفتگیری، برخورداری، هماغوشی، وصال، تمتع، آمیزش، لقاح، جفتشدن، سکس، وطی، تولید مثل آمیزش بیننژادی، اختلاط دورگه پیوند
جمع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم جمع شدن، گردهم آمدن، بههمرسیدن، متقارب شدن گرد آمدن، اجتماع کردن، ازدحام کردن
جهانشمولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم شمول، جامع، همهجانبه، مطلق جهانی، بینالمللی، عالمگیر، انترناسیونال، ملی، سراسری، همهجاحاضر، حاضر عام▲
نامیزانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ان، غیردقیق، نادرست، ناصحیح جامع، کلی، عام سمبلشده لَنگ، نامتعادل، تنظیم نشده، ناکوک، نامرتب، ناهماهنگ
فراگیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه، دامنهدار، پردامنه، بیمرز، سراسری، اپیدمیک، جهانی، جهانشمول، شامل، جامع، حاضر پراکنده، متفرق پهناور، عریض، عریضوطویل، وسیع هوادار
کاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تکمیل، درست، تام، تمام، پایانیافته، بهتماممعنا، یکجا، تمامعیار، کامل (دارای کمال) مفصّل، مشروح، باذکر جزئیات، طویل [کلام] بهسزا، صحیح، قرص، بی
گروهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، اکیپی، جمعی، دستهای همگانی، عمومی، عام، کلی همگی، دستهجمعی، متحد اجتماعی جامع