ثابت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ثابت بودن، ثبات داشتن، ماندن، پاینده بودن، دوام داشتن ازجاتکان نخوردن، جم نخوردن، ایستادن ابقاشدن، دروضع قبلی باقی ماندن ابدی بودن
ثابتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ذر، ناگذرا، پاینده، دائم، قائم، تغییرناپذیر، استوار همیشگی، ابدی سنتی
ثابتقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت قدم، پابرجا، سرسخت سرکش، متمرد، مصمم، کله‌شق، سمج رویین‌تن، تسخیرناپذیر، ایمن رکورددار، شکستنخورده سخت‌کوش، خستگی‌ناپذیر، ساعی
ثابت شدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال محرز، معلوم، واضح، بدیهی، مسلّم، یقین، مبرهن، مثبت، غیرقابل انکار، قطعی، قابل اثبات، مدلل، یافته
چیز ثابتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر رامگاه، اثاثه، قید، بنا، نهاد، بنیاد، شالوده، رُکن، اساس، پایه، بُن، ریشه، ستون، عمود، قانون، قاعده
دندانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ، نیش، عاج، مروارید اره، شانه، دندانه دندان پیش، نیش، ثنایا، آسیا، کرسی، کرسیکوچک، کرسی بزرگ، عقل، انیاب دندانشیری، دندان همیشگی، دندان دائمی، دندان
ستایندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات واخواه، مداح، مدیحه‌خوان، مدیحه‌سرا، مدیحه‌گو، ثناخوان، ستایشگر، هوادار آشنا، شناس، معرف، همکار تأییدکننده، مؤید▼، مجیزگو، مسئول روابطعمومی
ثابت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ثابت بودن، ثبات داشتن، ماندن، پاینده بودن، دوام داشتن ازجاتکان نخوردن، جم نخوردن، ایستادن ابقاشدن، دروضع قبلی باقی ماندن ابدی بودن
بطلان چیزی‌را ثابت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ان چیزی‌را ثابت کردن، خط بطلان کشیدن، تکذیب کردن، اشتباه کسی‌را ثابت (اثبات) کردن، اثبات خلاف کردن، خلاف چیزی را اثبات کردن، نظر کسی‌را رد
