تیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بُرّنده، گزنده، بُرّا، نوکتیز، نوکدار، آهنبُر، بُران، جداکننده دندانه دار ناهموار، زبر سیخ، شقورق، مودار آبدیده [≠ تیزمزه، تند، آبدار، تیز [مزه]
تیز [مزه]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یز [مزه]، تیز، تند، تلخ، گس، ترش سوزاننده، سوزشآور، زننده، نعنایی
تیر راهنمافرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ما، تیر، علائمراهنمایی، تابلوی کیلومترشمار، فرسخشمار، نشان مرزی، تابلوی ترافیک
تیر انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ختن، شلیک کردن، آتشگشودن، آتش کردن، آبکش کردن، تیراندازی کردن، نشانه گرفتن
تیز [مزه]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یز [مزه]، تیز، تند، تلخ، گس، ترش سوزاننده، سوزشآور، زننده، نعنایی
صفات دَرد: سختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی جانکاه، تیز، شدید، عمیق، گران، سنگین، حاد، مزمن، التیامناپذیر، جانسوز، رنجآور، جانگداز، غیرقابلتحمل مستمر، خفیف گزنده، زننده، نافذ، مؤثر، ن
تندوتیز [حواس]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، تحریکپذیر، تیز، قوی، دقیق، حساس، تأثیرپذیر، باز، گرم، تحریکشده، ملتهب، سوخته، رک [صفات محرکها (گزنده، زننده، نیشدار، ...) ◄ تندوتیز، برانگیزندۀ
رسافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی بلند، بالا، پرسروصدا، واضح، تیز، گوشخراش، رعدآسا، نعره زنان، دلخراش بلیغ، فصیح بلندگو قورتداده فورته، فورتیسیمو تخس، جیغجیغو
بدمزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زه، بدطعم، بیمزه، زننده، ناخوشایند، نامطبوع، ناگوارا، تلخ گند، متعفن، فاسد، فاسدشده، گندیده، مانده، سمی سوخته غیرآشامیدنی، خراب، تیز [مزه]، ترش،