تیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بُرّنده، گزنده، بُرّا، نوکتیز، نوکدار، آهنبُر، بُران، جداکننده دندانه دار ناهموار، زبر سیخ، شقورق، مودار آبدیده [≠ تیزمزه، تند، آبدار، تیز [مزه]
تیز [مزه]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یز [مزه]، تیز، تند، تلخ، گس، ترش سوزاننده، سوزشآور، زننده، نعنایی
تیزی [حواس]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت اس]، تندی و تیزی، تحریکپذیریحواس، حساسیت، آلرژی، واکنش سریع، حساسیت فیزیکی شامۀ (چشایی، ...) قوی، گوش تیز، بینایی (دید) دهدهم، حواس تیز، تیزبینی خ
تیزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل تیزی، برندگی، برایی، برش گزش دندانهدار بودن، [◄ دندانه 260]، ارهای بودن، خاردار بودن تندی، تیزی مزه
تیز [مزه]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یز [مزه]، تیز، تند، تلخ، گس، ترش سوزاننده، سوزشآور، زننده، نعنایی
تیزی [حواس]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت اس]، تندی و تیزی، تحریکپذیریحواس، حساسیت، آلرژی، واکنش سریع، حساسیت فیزیکی شامۀ (چشایی، ...) قوی، گوش تیز، بینایی (دید) دهدهم، حواس تیز، تیزبینی خ
تیزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل تیزی، برندگی، برایی، برش گزش دندانهدار بودن، [◄ دندانه 260]، ارهای بودن، خاردار بودن تندی، تیزی مزه