تیراندازی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ی کردن، نیزه انداختن، تیر زدن، شلیک کردن، آتشکردن، تیر انداختن، سنگ انداختن
نشرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بع ونشر، انتشار، اشاعه، اعلان، اطلاعرسانی، آگاهی، ارائه، بسط، معرفی، اطلاع خبرپراکنی، پخش رادیویی، پخش رسانهای جار، آگهی بیانیه تیراژ ترویج
تیر انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ختن، شلیک کردن، آتشگشودن، آتش کردن، آبکش کردن، تیراندازی کردن، نشانه گرفتن
دراماتیکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] دراماتیک، تراژیک، نمایشی کمیک، بامزه، خنده دار، مضحک، میمیک لیریک، ملودراماتیک، رُمانتیک، سانتیمانتال موج نو، آوانگ
آدم ورزشکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ازیکن، فوتبالیست، ژیمناست، دونده، اسکی باز، شناگر، تیرانداز، کمانگیر، مشتزن، بوکسور، کاراتهباز، جودوکار گلادیاتور، شخص مبارز پهلوان، کُشتیگیر تکا
ورزش باستانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ستانی، ورزش زورخانه، چوگان، شکار، تیراندازی، اسب تازی فنونزورخانه، شیرینکاری، شلنگ، شاطری، زورگری، چرخ زدن، کباده کشیدن، تکپر، تکچرخ وسائل