تجربه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر اجه شدن، رویارویشدن، روبرو شدن، برخورد کردن با (مسئله، شرایط، چیز)، لمس کردن، دست بهگریبانشدن، دستوپنجه نرم کردن، خودرا درخطر انداختن، رسیدن، کشف
تجربهگراییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود گرایی، عرف، آزمون وخطا، تیر[ی] درتاریکی، عمل مطابق عرف استقرا، فلسفه
دیوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد وار، حصار▼، کمربند، حلقه، قاب، چارچوب، ظرف دیواره، جدار سد، مانع، حائل▼ صندوق، جعبه لفاف، مواد بستهبندی حریم، محوطه، محل، منطقه، ملک، قطعۀ زمین طرح
احساسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ] احساس، تجربه، خوی ادراک، حساسیت فیزیکی غرایز، احساسات، عواطف، عاطفه احساس واقعی، صمیمیت، راستگویی انگیزه، خودجوشی شم، غریزه واکنش، تأثیر، پاس
مادیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام ت، دنیای تجربی، دنیایمادی، طبیعت، ناسوت، عالم مادی، ناسوت، وجود، کیهان وجود فیزیکی، واقعیت، عینیت، محسوسیت، لمسپذیری، جوهر داشتن، تراکم، وزن، س