درونفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد اخل، تو، اندرون، بطن، دل، مغز، لُب، روح، نهان، نهاد، میان حیاط، صحن، اندرونی، محل، حرم، مأمن فطرت، جوهر هسته، مرکز نفوذ، دخول اشباع، حضور انتشاردر د
داخل شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت اخل شدن، وارد شدن، تو آمدن، پا گذاشتن، پریدن، رسیدن سوار شدن، سواری کردن افتتاح کردن، باز کردن بازدید کردن، سَر زدن شیرجه رفتن اسم نوشتن، اسمنویسی
میانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ان، وسط، کمر، تو، مقطع، داخل، درون بین، خلال، فاصله متن، مغز حیاط، صحن، محوطه، محل واسطه، رابط، میانجی، عاقد وسیلۀاتصال، پیوند راهِ میانه تعبیه، کاش
بیتوجه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ] بیتوجه بودن، گوش ندادن، متوجهنشدن تو[یِ] باغ نبودن