توقف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم توقف کردن، ادامه ندادن، بازایستادن، بهتناوب عمل کردن، مکث داشتن ازبحث منحرف شدن، داستان را رها کردن تحرک نداشتن ◄ متوقف شدن
توقففرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر م] توقف، وقفه تعویق، تأخیر، معطلی، لنگی عدم تداوم ایست▼، قرار، سکون، بازماند مهلت خواستن، استمهال عدم تحرک پارک، پارک دوبله
عدم توقففرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر عدم توقف، تداوم، تداوم در حرکت یا عمل، پابرجایی، ماندگاری ادامه، تعقیب، پیگیری، پافشاری استمرار، تداوم امتداد تثبیت
بازداشتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام تگیری، توقیف، جلب، ضبط، اخذ، قید، قیدوبند، نگهداری، حفاظت زندانی کردن، حبس وسائلبازداشت: دستبند، یوغ، قفل
مجوزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دستور، برگۀ فرمان، اجازه حُکم، حکم کتبی، ابلاغ، ابلاغیه، احضاریه، حکم توقیف، حکم جلب، مراحل قضایی پاسخ قرارداد، حُکم کارگزینی، حکمانتصا
بازداشت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، گرفتن، دستگیر کردن، توقیف کردن، جلب کردن، گیر آوردن، دستبند زدن، گروگان گرفتن دستگیر شدن، بازداشت شدن محدود شدن، پا[ی]بند شدن، اسی
احاطهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد طه، حلقه زدن، حصارکشی، خطکشی به دور چیزی، دیوارکشی، محوطهسازی، تعیین حدود، مرزبندی محوطه، صحن، محل توقیف، بازداشت تحدید محاصره، حمله دیوار پیرامون
بازداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام تحذیر، منصرف کردن، تقبیح، توصیۀ علیه، دلسرد کردن، هشدار، اخطار، منع، جلوگیری، ممانعت، قدغن، تحریم، ممنوعیت ملامت، نکوهش، سرزنش تضعیف روح