تازهشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه نیروی تازه پیداکردن، خستگی درکردن، نفس عمیق کشیدن، نفس کشیدن، نفس تازه کردن، بازسازی شدن، آسودن
تازهشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه نیروی تازه پیداکردن، خستگی درکردن، نفس عمیق کشیدن، نفس کشیدن، نفس تازه کردن، بازسازی شدن، آسودن
حفظشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فظشده، تازه، دستنخورده، بکر، سالم، گوارا یخزده، ترشی، دودی، نمکسود، شور، مومیایی، کنسروشده، فریزشده مضبوط، محفوظ، تمام عیار، کامل
لذتبخشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی لطیف، تازه، مطابق میل، هموار، مساعد، سازگار، آبدار، دلپذیر، باحال، جالب توجه، مثبت، خوشایند، دلپسند، سرگرم کننده، پسندیده، عالی، نیکو خرم،
متأهلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی مزدوج، تازه عروس، تازه داماد، شاهداماد، شوهردار، زندار، عقدکرده، عقدی، محصن، محصنه
مندرآوردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] مندرآوردی، تازه، [غلط] مصطلح مفرس، معرب زایا