توجیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ه کردن، موجه کردن، بهانهآوردن موجه دانستن، مبرا دانستن، حقانیت چیزی را اثبات کردن، ضمانت کردن، تصدیق کردن، تبرئه کردن
نسبت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت نسبت دادن، حمل کردن بر، اِسناددادن، منسوب کردن عطف کردن، ردیابیکردن ناشی دانستن، توجیه کردن
اثبات کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال اثبات کردن، بهاثبات (ثبوت)رساندن، نشان (نمایش) دادن، توجیهکردن، دلیل آوردن نتیجه گرفتن، استدلال کردن اعتقاد داشتن، باورداشتن
بهانه آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام هانه آوردن، اما آوردن، تعللکردن، عذر و دلیل آوردن، دلیل تراشیدن، توجیه کردن اززیر کار دررفتن، فریب دادن، تظاهر کردن، وانمود کردن، ادا دا
قابل دفاعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات فاع، حمایتشدنی، موجه، توجیهپذیر، مجاز قابل بحث معقول، منطقی حق بجانب، بیگناه
ناحقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ناراستی، ظلم، ستم، نادرستی، عدم تطبیق، بدی، اشتباه، غلط، خطا ننگ، شرم، بدنامی عدم مناسبت، عدم مصلحت درخطا بودن، سوء قضاوت، عدم تشخیص مغلطه، سفسط