توانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، نیرو، قوت، زور، قوه، بُنیه (بنیت)، توش، قدرت، انرژی▼ تاب، یارا، رمق، توانایی▼ بزرگی تسلط، غلبه، برتری سوقالجیشی، برتری قدرت سیاسی، اقتدار استیلا،
توان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، توان بخشیدن، توانمند کردن (ساختن)، تقویت کردن، اختیار دادن، اختیارات لازمه را دادن، تفویض کردن، مسلح کردن شارژ کردن، پُر کردن روشن کردن، راه انداخ
توانافرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت قابل، قادر، مسلط، نیرومند، توانمند، پرزور، پرقدرت، قدرتمند، قوی، مقتدر، قدیر باعُرضه، بادستوپا، زرنگ، باکاره، باوجود، استخواندار، دارای نفوذ، صاحب
پُرزحمتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ، خستهکننده، پردردسر، سخت، دشوار، بیفایده زیانآور، زیرزمینی، خطرناک توان(طاقت، جان) فرسا
خستهکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کننده، کسالتآور، پرزحمت، کسلکننده توانفرسا، طاقت (جان،روان) فرسا
آسیبزنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زننده، فرساینده، ساینده، تلفکننده ایذایی ضارب، اذیتکن، حملهکننده توانفرسا، خستهکننده
توانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، نیرو، قوت، زور، قوه، بُنیه (بنیت)، توش، قدرت، انرژی▼ تاب، یارا، رمق، توانایی▼ بزرگی تسلط، غلبه، برتری سوقالجیشی، برتری قدرت سیاسی، اقتدار استیلا،
توان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، توان بخشیدن، توانمند کردن (ساختن)، تقویت کردن، اختیار دادن، اختیارات لازمه را دادن، تفویض کردن، مسلح کردن شارژ کردن، پُر کردن روشن کردن، راه انداخ