تهدیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی تهدید، اخافه، اعلان جنگ، ارعاب وعید ≠ وعده ◄ امید شمشیر دموکلس، ورطه، خطر، اخطار نفرین، فحاشی دستور، اخاذی، درخواست سلاح بازدارنده، چماق
تحدیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ید، محدود کردن، منع، جلوگیری، نهی، قدغن، ممنوعیت، ممانعت افراز، کران بندی، محدودکردن، محصور کردن، احاطه مضایقه، تضییق، قیدوبند، انحصار،
تهدید کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ید کردن، اخاذی کردن، باتهدید وادار کردن، نهیب زدن، امر کردن، ترساندن، تشر زدن، تلافیکردن به‌مبارزه طلبیدن فحش دادن امر کردن، طلبیدن
تهدیدکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ] تهدیدکننده، مرعوب‌کننده، هوچی جسور، فحاش، نفرین‌کنان، آمر (اشیا:) تهدیدآمیز، مهیب، ترسناک نحس
تشدید ارتعاشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شدید ارتعاش، طنین، ارتعاش، انعکاس، لرزه، نوسان پژواک، اِکو تهدید دیاپازُن، جعبۀ ارتعاش
تردیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال تزلزل، دودلی، تذبذب، شک تعلیق، انتظار بی‌عزمی فقدان انتخاب گمراهی، گم‌گشتگی، اشتباه
تهدیدکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ] تهدیدکننده، مرعوب‌کننده، هوچی جسور، فحاش، نفرین‌کنان، آمر (اشیا:) تهدیدآمیز، مهیب، ترسناک نحس
ترسناکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ناک، ترساننده، تهدیدآمیز، مخوف، هولناک، سهمگین، سهمناک، ترس آور، مرعوب کننده، رعب‌انگیز، خوفناک، وهم‌انگیز، مرگ‌آسا[ی]، مرگبار، دهشت‌انگیز و
تشدید ارتعاشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شدید ارتعاش، طنین، ارتعاش، انعکاس، لرزه، نوسان پژواک، اِکو تهدید دیاپازُن، جعبۀ ارتعاش
منصرف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام منصرف کردن، برحذر داشتن، بازداشتن، اخطار دادن، اعتراض کردن منع کردن، تهدید کردن، مرعوب کردن، ترساندن به‌راه دیگرهدایت کردن، راندن، بردن،
درخطرانداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی نداختن، به‌خطر انداختن، به‌مخاطرهانداختن، تهدید کردن، پااز گلیم خود فرا نهادن