تنومندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت د، برومند، یل، بزنبهادر، استخواندار، بایالوکوپال، زبروزرنگ، فعال، دارای فعالیت عضلانی، هیکلی، عظیمالجثه، چاق بلندبالا، قدبلند ◄ بلند
عظیمالجثهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد تنومند، غولپیکر، بسیار بزرگ، پهناور، کلان، غولآسا، کوهپیکر، ارنئوت، مردانه
قویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، زورمند، پرزور، نیرومند، قدیر، مسلط، مقتدر، قابل تنومند▼، جوان باقدرت، قدرتمند، توانا افضل، برترین ارشد، برتر فاتح، غالب، چیره، موفق قاطع، سلطهجو،
بافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد بافندگی کردن، درهمبافتن، درهم پیچاندن، تنیدن▲ دانه انداختن، سر انداختن، کور کردن بههم پیچیدن، گیر انداختن دوختن، گره زدن ریستن، ریسیدن، تابیدن، به