تند بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] تند بودن، تیز بودن، اشک بهچشمآوردن ادویه زدن، خوشمزه کردن، نمکزدن، دودی کردن، سالم نگهداشتن، حفظ کردن
تندی [محرکها]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ها]، بُرّندگی، گزندگی، زنندگی، سختی، شدت، نفوذ، نافذ بودن، نیشداری
تندوتیز [حواس]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، تحریکپذیر، تیز، قوی، دقیق، حساس، تأثیرپذیر، باز، گرم، تحریکشده، ملتهب، سوخته، رک [صفات محرکها (گزنده، زننده، نیشدار، ...) ◄ تندوتیز، برانگیزندۀ
تندرستیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ی، سلامت، سلامتی، صحتمزاج، عافیت، بهداشت، بنیه، استقامت، قدرت، طراوت، شادابی بهداشت، پیشگیری فیت بودن سلامت غذا، گوارایی شفا، بهبود، بهبودی،
تندطبعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی دطبعی، سودایی بودن، تندی، بیحوصلگی، اخلاق ِسگی، حساسیت زیاد، تحریکپذیری
تند بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] تند بودن، تیز بودن، اشک بهچشمآوردن ادویه زدن، خوشمزه کردن، نمکزدن، دودی کردن، سالم نگهداشتن، حفظ کردن
تندوتیز [حواس]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، تحریکپذیر، تیز، قوی، دقیق، حساس، تأثیرپذیر، باز، گرم، تحریکشده، ملتهب، سوخته، رک [صفات محرکها (گزنده، زننده، نیشدار، ...) ◄ تندوتیز، برانگیزندۀ
تندطبعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی دطبعی، سودایی بودن، تندی، بیحوصلگی، اخلاق ِسگی، حساسیت زیاد، تحریکپذیری
تندطبعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی تندخو، آتشین مزاج، سودایی، غرغرو، زود غضب، بیحوصله، آتشی، پاچهورمالیده، بیچشمورو، ناسازگار، تأثیرپذیر، قابل تحریک بیحیا، بیپروا ست
شخصدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی تنده، اعطاکننده، اهداکننده، واگذارنده، هبهکننده، پاداشدهنده، رشوهدهنده، راشی، موصی، وصیتکننده، واصی، مُصالح