تلف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی دن، هلاک شدن، جان خودراازدست دادن، نیست شدن خفه شدن، غرقشدن خراب شدن، متلاشی شدن، تجزیه شدن زیر آوار ماندن، سوختن کشته شدن، بهقتل رسیدن، اعدام
تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، جان کسی را گرفتن، غرق کردن، سوزاندن، له کردن، قربانی گرفتن
تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی تلف کردن، ضایع کردن، هدر دادن(کردن)، ازبین بردن، تباه کردن مصرف کردن، استفاده کردن، بالاکشیدن، خوردن ولخرجی کردن، دورریختن، تفریط کردن، وقت ک
تلف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، هدر رفتن (شدن)، ازبین رفتن، ضایع (تباه) شدن، زوال یافتن، نیست شدن
تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی تلف کردن، ضایع کردن، هدر دادن(کردن)، ازبین بردن، تباه کردن مصرف کردن، استفاده کردن، بالاکشیدن، خوردن ولخرجی کردن، دورریختن، تفریط کردن، وقت ک
تلفکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی تلفکننده، افراطآمیز، ضایعکننده، هدردهنده اسرافکار، ولخرج ساینده، فرساینده تلفشده، ضایعاتی ◄ زوالیافته
وقت تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت خودرا تلف کردن، بیهوده تلاش کردن، آب درهاون کوبیدن، زحمت بیخودی کشیدن، تلاش مذبوحانه کردن، ضایعشدن، زحمت بیخودی کشیدن، کار بیهوده و بینتی
موبایل و تلفنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، تلفن همراه، موبایل، آنتن دادن، سرویس پیام کوتاه، اساماس، سیمکارت، هندزفری، ویبره، ویبراتور، مسیر، مشترک موردنظر تلفن، بیسیم، تلفنمنشی،