تلف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی دن، هلاک شدن، جان خودراازدست دادن، نیست شدن خفه شدن، غرقشدن خراب شدن، متلاشی شدن، تجزیه شدن زیر آوار ماندن، سوختن کشته شدن، بهقتل رسیدن، اعدام
تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، جان کسی را گرفتن، غرق کردن، سوزاندن، له کردن، قربانی گرفتن
تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی تلف کردن، ضایع کردن، هدر دادن(کردن)، ازبین بردن، تباه کردن مصرف کردن، استفاده کردن، بالاکشیدن، خوردن ولخرجی کردن، دورریختن، تفریط کردن، وقت ک
تلف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، هدر رفتن (شدن)، ازبین رفتن، ضایع (تباه) شدن، زوال یافتن، نیست شدن
بدطعمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی می، بدمزه بودن، بدمزگی، نامطبوعی، تلخی، ناگوارایی، ترشبودن، فساد، غذای مانده داروی تلخ، زهر چیز تلخ و بدطعم: قهوه، زهرمار، آش گِل گیوه، زقوم، چا
وقت تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت خودرا تلف کردن، بیهوده تلاش کردن، آب درهاون کوبیدن، زحمت بیخودی کشیدن، تلاش مذبوحانه کردن، ضایعشدن، زحمت بیخودی کشیدن، کار بیهوده و بینتی
کار غیرممکن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال یرممکن کردن، بیهوده زحمت کشیدن، وقت تلف کردن، آب درهاون کوبیدن
نیست شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، برافتادن، ازمیانرفتن، ازبین رفتن، هلاک شدن، هیچ شدن، ساقط شدن فوت کردن، بهرحمت ایزدی پیوستن، مردن جان ازدست دادن، تلف شدن بهنتیجهنرسیدن، بیهوده
نوشیدنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نوشابه، آشامیدنی، شراب، مشروب، شربت، اشربه، اکسیر آب، آبمعدنی، آب قند نوشیدنی گرم، قهوه، نسکافه، چای، شیرکاکائو، تیبگ معجون، آبمیوه، افشره، نکتار