فتنه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط دن، تفتین کردن، حیلهکردن، دام افكندن، بازی کردن، فریب دادن▲
گرمشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ه، تفته، سوخته، کبابشده، کباب، برشته، برشتهشده، تافته، گداخته، بسیارداغ، تفتیده آبپز، نیمپز، عسلی، پخته، گرم
تلونمزاجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام نمزاج، تفنن، بوالهوسی، بازیگوشی، بیثباتی فکری، بیعزمی، عیاشی، ولنگاری▼ رفتار غیرعاقلانه، جانبداری، جبههگیری، پیشداوری تغییرپذیری تن
پختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پخت کردن، آشپزیکردن، طبخ کردن کباب کردن، برشته کردن، بریان کردن، سرخ کردن، تفت دادن، داغ کردن، بو دادن بار گذاشتن(گذاردن)، بار کردن، بهدم پختن، دم