تغییرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ییر، تحول، تطور، گذر، گذار، تعدیل، جرح و تعدیل مسخ، دگردیسی، دگرگونی▼ فراوری، تولید، تعمیر نوسان انقلاب، تکامل تعویض، تغییر متقابل تنظیم، اصلاح، تر
تغییر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر غییر کردن، تغییر شکل دادن، تبدیل شدن، عوض شدن، دگرگون شدن، نوسان داشتن تغییرپذیر بودن، متغیر بودن، معین نبودن رنگ عوض کردن، تغییر رنگ دادن، رنگ باخ
تغییر دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر دادن، عوض کردن، تبدیلکردن، تنوع بخشیدن، جرح و تعدیل کردن گشاد کردن، تنگ کردن تصحیح کردن، اصلاحکردن، بهتر کردن، نو کردن ازشکل طبیعی خارج کردن، تغییر
تغییر شکل دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ر شکل دادن، شکل دیگری شدن، تغییر کردن آب شدن، ذوب شدن، مایعشدن تبخیر شدن
تغییر متقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر متقابل، عمل متقابل، تقابل، دوسره بودن، فعلوانفعال، کنش و واکنش، تابع و متغیر، ترافیک دوطرفه، تأثیر متقابل، اثر متقابل وابستگی، بستگی، ارتباط، همبس
انقلابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ، قیام، تغییرات ریشهای، تغییر اساسی، جهش، تحول، دگرگونی، تکامل، گردش اوضاع، گردش، چرخش اخلال، بیخکنی، امحا آشوب، شورش، طغیان، فتنه، غائله، یاغیگر
انقلابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر انقلابی، بنیادی، ریشهای، اساسی تندرو، مکتبی، رادیکال متجدد، نوگرا، مدرن کمالگرا [◄ کمال 646] ویرانگر، مخرب فتنهجو، یاغی، سرکش خشن، شدید
فرد انقلابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر لابی، مجاهد، طرفدارانقلاب، قیامکننده، ضد رژیم، مخالف حکومت شورشی، یاغی، آشوبگر، شورشکننده، براندازکننده، خرابکار، ویرانگر، تروریست، آنارشیست مخال
چیز ثابتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر رامگاه، اثاثه، قید، بنا، نهاد، بنیاد، شالوده، رُکن، اساس، پایه، بُن، ریشه، ستون، عمود، قانون، قاعده
قراردادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته د، عقد، پیمان، معامله، سودا، دادوستد، بیع، قرار، تفاهم، میثاق، اتفاق نظر الحاقیه، متمم عهد، قرارومدار، قول وثیقه، تضمین اتحاد، عهدن