تصویرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه یه، تمثال، پرتره، نیمرخ، طرح، مدل، عروسک [ وسیلۀ بازی 837]، شکل، شمایل، عکس، نقش، مجسمه، تندیس، بت، هیکل، صنم مجسمهس
تصویر غلط دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] تصویر غلط دادن، بدآموزی کردن، بدشکل کردن اغراق کردن بدگوییکردن جعل کردن
تصویریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ویری، دیدنی، مرئی، پیدا، اپتیک، نوری، روشن مربوط بهچشم ◄ چشمی▼
تصورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اندیشۀ خلاق ض، پندار، گمان، حدس▼، انگاره، ایده، خیال، تخیل، ایهام، وهم، پنداشت، تلقی انگارش، انگاشتن، ایدهسازی فرضیه، تئوری، نظریه ◄ علم تز، قضیه، مسئل
تبخیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی خیر، تقطیر، تصعید، آبگیری، بخار دادن، بابخار پختن، بُخور دادن رشحه، ترشح، ترشحات بخار، دمه آبمقطر، قطران، عرق
تصویر غلط دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] تصویر غلط دادن، بدآموزی کردن، بدشکل کردن اغراق کردن بدگوییکردن جعل کردن
مینیاتورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد تور، تصویر بسیار کوچک، تصویر ریز و ظریف، تابلوی نقاشی مینیاتوری کردن، کوچک کردن عکس، کنتاکت، عکاسی طرح کوچکشده میناتوریبودن، ظرافت، باریکی، نازکی
متفاوت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه وت کردن، نامشابه کردن، بهشکلدیگر آوردن تمیز دادن عوض کردن، تغییر دادن، تبدیل کردن تصویر غلط دادن بههم ریختن، بدشکل کردن استتار کردن، ریاکارانه پو
انعکاسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی بازتاب، بازتابش، برگردان، برگشت، بازتاب نور تصویردرآینه، تصویر وارونی جانبی انکسار، شکست، پخش، دستگاه نوری، تجسم جذبِ نور، جسم سیاه، مستنیر، کسب
بدآموزی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط آموزی کردن، ازراه بهدربردن، گمراه کردن، فاسد کردن، منحرف کردن، اغفال کردن، فریب دادن تصویر غلط دادن، دروغ گفتن، ماستمالی کردن، خطا کردن بدآم