تاریکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یکی، ظلمت، خاموشی، تیرگی، ظلمات، سیاهی، شب، نیمهشب عدم وضوح، ابهام، استتار، اختفا، درپرده بودن ◄ پرده تاری، کدربودن ◄ کدر سایه، ظل
تاریکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یک، تیره، ظلمانی، قیرگون، سیهفام، بیفروغ، تیرهوتار، کم نور تار، کدر سیهچرده، سیاهپوست، سیاه
تاریک بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] تاریک بودن، تیره بودن، کدر بودن تاریک شدن، آفتاب گرفتن، آفتاب پریدن، غروبکردن
تاریک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، پرده کشیدن، سایهانداختن، پوشاندن، حفاظ کشیدن، کمنور کردن، کدر کردن، سیاه کردن
تحریککردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ، وسوسه کردن▼، موجب شدن، اصرارکردن، نهیب زدن، آنتریک کردن، ترغیب کردن، تشویق کردن، آفرین گفتن امید دادن خواستن، التماس کردن مکلف کردن تح
قرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت م] قران، جمع علل همکاری، تشریک مساعی، سینرجی، هارمونی، هماهنگی، توافق عملیات مشترک، تلاش جمعی، مساعی، شراکت، همیاری شگون ◄ فال همزمانی
همکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ری، تعاون، همراهی، برادری، اخوت، پیوستگی، همبستگی، رفاقت، دوستی تشریک مساعی، اشتراکِ مساعی، مشارکت، همدستی، همیاری، هماهنگی عضو
تاریک بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] تاریک بودن، تیره بودن، کدر بودن تاریک شدن، آفتاب گرفتن، آفتاب پریدن، غروبکردن
تحریکشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ] تحریکشده، ملتهب، بدتر شده بغرنج، پیچیده بهبودنیافته، زوال یافته