تسویهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یکسان کردن، تساوی، هموزن کردن، توزین تسطیح، تراز کردن، تعدیل مقابله بهمثل، همبستگی، تلافی، جبران استاندارد نصف کردن، عمود منصف، خط استوا، نیمه پردا
تسویهشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی شده، پرداختشده، بیحساب، یربهیر، دارای مفاصاحساب واریزی، حوالهشده
جبرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] جبران، تساوی، تسویه بازیافت جایگزینی، جابهجایی تاوان، پرداختغرامت، اعاده، استرداد واکنش، اثرمتقابل قصاص، تقاص، تلافی عوض، پاداش جبران مافات، دلجو
پرداختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی خت، تقبل مخارج، ادایتعهدات، واریز، تسویه حساب، حوالهکرد، بازپرداخت، پرداخت هزینهها، خرج تأیید پرداخت، رسید، مفاصا، قبض رسید، حواله، دریافت
برگرداندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی برگرداندن، عودت دادن، مسترد کردن، مرجوع کردن برقرار کردن، اعاده کردن بهمیهن برگرداندن، آزاد ساختن تسویهکردن، پرداخت کردن
هزینهشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ده، خرجشده، مصروف، صرفشده، پرداختشده، تسویهشده بودجهشده
مساوی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ردن، بردوباخت نداشتن، مساوی شدن، سربهسر شدن، برابر شدن، برابر گشتن متعادل کردن، تعادل ایجاد کردن، موازنه کردن، ثبات دادن تسویه کردن، جبران کردن هم