تصویرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه یه، تمثال، پرتره، نیمرخ، طرح، مدل، عروسک [ وسیلۀ بازی 837]، شکل، شمایل، عکس، نقش، مجسمه، تندیس، بت، هیکل، صنم مجسمهس
تأثیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت یر، اثر، نفوذ، گیرایی، توانایی، تسلط، چیرگی، احاطه بازتاب، پرتو، دامنۀ عمل کارآیی، بازدهی توان، برتری، بزرگی جاذبه، دافعه خوشنامی، اقتدار نقش عمده،
تأثیر داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت تأثیر داشتن، اثر داشتن، ارتباطداشتن، بُرد داشتن نفوذ داشتن، حرفشدررو داشتن، بهحرفش گوش دادن، مهم بودن اثر گذاشتن (بخشیدن، کردن)، کارگر بودن، بیتأث
تأثیر قوی گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام وی گذاشتن، متأثر کردن، اثر (نشان) گذاشتن، تعجب برانگیختن، جلب توجه کردن، متعجب کردن
دوروییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تزویر، مکاری، ریاکاری، سالوس، نیرنگ، حیله، مکر، کَلَک، ریا، نامردی، خیانت، فریب فخرفروشی کلاهبرداری، نفاق زهدفروشی، تظاهر، تشریفات
ثابتقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت قدم، پابرجا، سرسخت سرکش، متمرد، مصمم، کلهشق، سمج رویینتن، تسخیرناپذیر، ایمن رکورددار، شکستنخورده سختکوش، خستگیناپذیر، ساعی
کلاهبرداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ری، تقلب، حیلهگری، تزویر، تدلیس، کلاه، غش اختلاس، دزدی تقلب مالیاتی، حسابسازی، فرارازمالیات، پولشویی تطمیع، ارتشا تمسخر کلاهبردار، متقلب، د
دوباره بهدست آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ست آوردن، باز پس گرفتن، جبران کردن، آب رفته به جوی بازآمدن، بازیافتن، بازیافت کردن، مجدداً تسخیر کردن، وصول کردن، زنده کردن، صاحب شدن