انتقال دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام انتقال دادن، آوردن، بردن، جابهجاکردن، حرکت دادن ازخط خارج کردن[قطار] بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بار گرفتن، منتقل کردن رساندن، تحویل دادن مخا
منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، حمل کردن، انتقال دادن، جابهجا کردن، آوردن، بردن، بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بارگرفتن تحویل دادن، دستبهدست دادن مخابره کردن رساندن
اتفاق افتادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر افتادن، وقوع یافتن، واقعشدن، آمدن، پیش آمدن، روی دادن، برخاستن، شدن، تحویل یافتن، متولد شدن، بهدنیاآمدن تصادفاً وقوع یافتن رسیدن آسمان به زمین آمد
تمدیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان تطویل، طول دادن، طولانی کردن، فرسایش وقتکشی، تاخیر وقت اضافی، اضافهکاری