تحقیر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ن، خجالت کشیدن، خجالتزدهشدن، شرمنده شدن، سرخ شدن، سر را بهپایین انداختن، بهطرف دیگر نگاه کردن ازنظر افتادن، ازچشم افتادن، خوار شدن، بیاع
تحقیر کردن 922فرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، کوچک شمردن، خوارشمردن، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزت کردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانت کردن، بیادببودن،
تحقیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وار شمردن، منتگذاری، غرور، نکوهش، اهانت، توهین، بیاحترامی، کوچکشماری، بیاعتنایی، ادا، بدگویی، استهزا حقارت سرسری پنداشتن نزول اجلال استحقار،
تحقیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وار شمردن، منتگذاری، غرور، نکوهش، اهانت، توهین، بیاحترامی، کوچکشماری، بیاعتنایی، ادا، بدگویی، استهزا حقارت سرسری پنداشتن نزول اجلال استحقار،
تحقیرکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات تحقیرکننده، اهانتبار، خفتبار، اسارتبار اهانتآمیز، خوارشمارنده، مغرور، انتقادی، گستاخ تحقیرآمیز، توهینآمیز، وهنآمیز
زور بهکار بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت کار بردن، تحمیل کردن، مجبورکردن، آوار کسی شدن، برخورد کردن انگیختن سخت گرفتن
بازداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام تحذیر، منصرف کردن، تقبیح، توصیۀ علیه، دلسرد کردن، هشدار، اخطار، منع، جلوگیری، ممانعت، قدغن، تحریم، ممنوعیت ملامت، نکوهش، سرزنش تضعیف روح