تقلیلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ریق، کم کردن، کسرکردن، کسر، تخفیف، حذف، تحدید آهستگی صرفهجویی، تلخیص، اختصار انقباض اصطکاک تفرق دفع
تجلیل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، بزرگ گردانیدن، تکریم کردن، ترفیع دادن، نواختن، گماشتن
نابودیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، هلاک، تحلیل، ازبین رفتن، مرگ نسخ، ابطال اضمحلال، فساد امحا، تخریب، محو بهفراموشی سپرده شدن، فراموشی تضییع، الغا، لغو ویرانگر، چیز نابودکننده، عام
انطباقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه زگاری، تطابق، تطبیق، تحلیل رفتن، جذب شدن، حلشدن، شبیه شدن، تشبیه تنظیم، آمدن، کوک
منقبض شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] منقبض شدن، کوچک شدن، جمع شدن خشک شدن، تحلیل رفتن، کم شدن، کاهش یافتن پژمرده شدن، پلاسیده شدن، پژمردن، پلاسیدن، خشکیدن، پوسیدن، تجزیه شدن جمع شدن
خستهشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه هشدن، کسل شدن، بیزار شدن، تحلیل رفتن، بهخاک افتادن، ازپا درآمدن، ازپا افتادن، ضعیف بودن
تجزیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تجزیه، انحلال، جداسازی، عدم اتحاد تفکیک، تخمیر میعان الکترولیز، شیمی عدم تمرکز، پاشیدن، پاشندگی [طیف نوری] تلاشی، ازهمپاشی، فروپاشی، عدم انسجام تحل