نابودیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، هلاک، تحلیل، ازبین رفتن، مرگ نسخ، ابطال اضمحلال، فساد امحا، تخریب، محو بهفراموشی سپرده شدن، فراموشی تضییع، الغا، لغو ویرانگر، چیز نابودکننده، عام
تشبیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه استحاله، جذب، تحلیلرفتن، جذب شدن تلفیق، ادغام استتار، تقلید شبیهسازی، وصف، نقاشی ≠ تشبیه کردن، ◄مقایسه
انطباقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه زگاری، تطابق، تطبیق، تحلیل رفتن، جذب شدن، حلشدن، شبیه شدن، تشبیه تنظیم، آمدن، کوک
منقبض شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] منقبض شدن، کوچک شدن، جمع شدن خشک شدن، تحلیل رفتن، کم شدن، کاهش یافتن پژمرده شدن، پلاسیده شدن، پژمردن، پلاسیدن، خشکیدن، پوسیدن، تجزیه شدن جمع شدن
دردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رد، ناراحتی، زحمت، الم، تألم، رنج تیر، نیش، دردسخت▼ درد زایمان پریشانی، زجر، تعب، سینهسوزی، عذاب، دردِبیدرمان، خونِ دل، فلاکت، رنج زوال دردناک