تبدیل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر یل کردن، تغییر دادن دعوت کردن، فراخواندن، گرواندن، بهمذهبجدید جذب کردن
بهگاز تبدیل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] بهگاز تبدیل کردن، تبخیر کردن گازدار کردن، کربناتهکردن تبخیر شدن
دورۀ تحصیلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط حصیلی، ترم، درس، کلاس، مشق رشتۀ تحصیلی، رشتۀ اصلی، درسهای تخصصی، مهاد، کهاد، ماده، مواد امتحانی برنامۀدرسی، سیلابس مراحل تحصیلی: آمادگی، ابتد
تبدیلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر تبدیل، استحاله، دگرگونی، زوال قلب، مسخ انفجار تحول، اِبدال خروج ازحالت اولیه، تغییر بهچیزی دیگر کیمیا، تبدیل مس بهزر تکوین، انقلاب، تکامل، تغییر،
صاحب شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ب کردن، اشغالکردن، تصرف کردن، برداشتن، بهنام ِخود کردن، مالک شدن، تملیک کردن، ازدستدیگری درآوردن، بهدست آوردن، گرد آوردن، گرفتن، دراختیار
شایسته بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات سزاوار (لایق، ...)بودن، استحقاق داشتن، حق داشتن، برازیدن، ناز شصت داشتن چیزی (کاری)، ارزیدن، ارزش(شایستگی) داشتن، بایستن، بدست آوردن، تحصیل کردن
ایجاب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ایجاب کردن، مقدر بودن، اقتضاکردن، اقتضا داشتن الزام کردن، دیکتهکردن، تحمیل کردن، مجبور کردن، درشرف وقوع بودن پافشاری کردن، خواستن، نیاز
مجبور کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ادار کردن، واداشتن، برآن داشتن، ناچار کردن، تحمیل کردن، آوار کسی شدن، بار کردن، چیزی بارکسی کردن، چیزی بهناف ِکسی بستن، اجبار کردن کار
طبقهبندی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، دستهبندی کردن، گروهبندی کردن، گروه گروه کردن، دسته دسته کردن، مرتب کردن، درجه بندی کردن، ردهبندی کردن، دانه بندی کردن، ریزودرشت کردن، دسته کردن،