تجزیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تجزیه، انحلال، جداسازی، عدم اتحاد تفکیک، تخمیر میعان الکترولیز، شیمی عدم تمرکز، پاشیدن، پاشندگی [طیف نوری] تلاشی، ازهمپاشی، فروپاشی، عدم انسجام تحل
تجزیهشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تجزیهشده، متلاشی، پاشیده، تخمیرشده خمیرشده، له، خمیری بریده، منقطع پوسیده، مرده، فاسد، کثیف
تجزیه شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یه شدن، متلاشیشدن، پوسیدن، پژمردن، پلاسیدن، گندیدن، ازهم پاشیدن، زوال یافتن فروریختن، خراب شدن کثیف کردن بچه کردن زنگ زدن، خورده شدن
تجزیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه کردن، فاکتور گرفتن، سادهکردن گسیختن، جدا کردن پاشیدن، متفرق کردن بههم ریختن اندیشیدن ذوب کردن، آب کردن
تجزیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تجزیه، انحلال، جداسازی، عدم اتحاد تفکیک، تخمیر میعان الکترولیز، شیمی عدم تمرکز، پاشیدن، پاشندگی [طیف نوری] تلاشی، ازهمپاشی، فروپاشی، عدم انسجام تحل
تجزیهشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تجزیهشده، متلاشی، پاشیده، تخمیرشده خمیرشده، له، خمیری بریده، منقطع پوسیده، مرده، فاسد، کثیف
قانونشکنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات قانون، تجاوز، قهر، وحشیگری، خشونت، مجرمیت، خلافکاری، تخلف، جنایت، نادرستی، گناهکاری، بیعدالتی، پا فراتر گذاشتن ارتشا، رشوهخواری، رشوه ◄ هدیه
بهزور وارد شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ر وارد شدن، تجاوز کردن، زور بهکار بردن، حمله کردن اجازه نداشتن، قدغن کردن دخول کردن، سوراخ کردن، فرو کردن هجوم آوردن، یورش بردن