تجزیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تجزیه، انحلال، جداسازی، عدم اتحاد تفکیک، تخمیر میعان الکترولیز، شیمی عدم تمرکز، پاشیدن، پاشندگی [طیف نوری] تلاشی، ازهمپاشی، فروپاشی، عدم انسجام تحل
تجزیه شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یه شدن، متلاشیشدن، پوسیدن، پژمردن، پلاسیدن، گندیدن، ازهم پاشیدن، زوال یافتن فروریختن، خراب شدن کثیف کردن بچه کردن زنگ زدن، خورده شدن
تجزیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه کردن، فاکتور گرفتن، سادهکردن گسیختن، جدا کردن پاشیدن، متفرق کردن بههم ریختن اندیشیدن ذوب کردن، آب کردن
تجزیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تجزیه، انحلال، جداسازی، عدم اتحاد تفکیک، تخمیر میعان الکترولیز، شیمی عدم تمرکز، پاشیدن، پاشندگی [طیف نوری] تلاشی، ازهمپاشی، فروپاشی، عدم انسجام تحل
شیمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام ، علم شیمی، داروسازی علوم پزشکی تجزیه، ترکیب بیوشیمی ◄ زیستشناسی شیمیدرمانی ◄ تراپی عدد اتمی، عدد جرمی، ایزوتوپ، جدول تناوبی، عنصر ▲ شیمی آلی،
عدم انسجامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عدم انسجام، ناپیوستگی، جداییاجزا، فقدان ارتباط ارگانیک گسیختگی، عدم تداوم فروپاشی، تفکیک، تجزیه، پراکندگی، تفرق، اضمحلال، زوال گسیختگی، عدم اتحاد لی
تلف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی دن، هلاک شدن، جان خودراازدست دادن، نیست شدن خفه شدن، غرقشدن خراب شدن، متلاشی شدن، تجزیه شدن زیر آوار ماندن، سوختن کشته شدن، بهقتل رسیدن، اعدام
بوی بدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی د، تعفن، عفونت، ناگوارایی، بوی گندیدگی، تجزیه، گند، نا، زیربغل، بوی دهان سیر، پیاز کثافت، ناپاکی، فاضلاب، گنداب