تبادل نظر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ظر کردن، مذاکره کردن، بحثکردن، مشورت کردن، استدلال کردن، صلاح مصلحت کردن
تعادلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، موازنه، تراز، تساوی وضع موجود، همزیستی مسالمتآمیز تقارن، توازی متانت، سازگاری تعادل در دریا، تعادل کِشتی، بالاست تعادل قوا، تعادل طبیعی تراز تجار
مبادله کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر دله کردن، تبادل کردن، ردوبدلکردن، باهم عوض کردن، بهجای هم گذاشتن، جابهجا کردن، تأثیر متقابل گذاشتن، تقابلداشتن عوض کردن، پول خُرد کردن، تسعیر کرد
صلاح مصلحت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه لحت کردن، مشورت خواستن، بهداوریرفتن، پیروی کردن، تبادل نظر کردن، وارد شور شدن نصیحت شنیدن
همطرازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت زی، همارزی، همانندی، مطابقه، یکسانی معاوضهپذیری، قابلیت تبادل، معادله، جایگزینی، قابلیت جانشینی، جانشینی، تغییر متقابل اکیوالانس، ایزوتروپی تبادل،
بههم زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم دن، بُر زدن، ازترتیب درآوردن، بهجای هم گذاشتن، جابجا کردن، تبادل کردن جنباندن، متلاطم کردن منتقل کردن هم زدن، مخلوط (قاطی) کردن، آمیختن تکان دادن، آ
مذاکره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته دن، بحث کردن، چانه زدن، چکوچانه زدن، گفتگو کردن، گفتگو را ادامه دادن، تبادل نظر کردن، تجارت کردن عرضه کردن سازش کردن، قرارداد منعقد