توانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت توانستن، قادر بودن، توانایی(یارای) کاری را داشتن، اجرا کردن، کردن عُرضه داشتن، بخار داشتن توان داشتن دست یافتن، کردن سر ساییدن، کفایت (لیاقت) داشتن،
توانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت توانستن، قادر بودن، توانایی(یارای) کاری را داشتن، اجرا کردن، کردن عُرضه داشتن، بخار داشتن توان داشتن دست یافتن، کردن سر ساییدن، کفایت (لیاقت) داشتن،
اجازه داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص تن، توانستن، جایز بودن، مجاز بودن، مجوز داشتن، اذن داشتن، امتیاز گرفتن، اجازه گرفتن (خواستن)
مستعد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت مستعد بودن، آمادگی داشتن، توانایی چیزی را داشتن، توان داشتن، توانستن متعهد بودن، گرایش داشتن بالقوهبودن، نهفته بودن
دانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال انستن، شناختن، سراغ داشتن، اطلاع داشتن، مطلع بودن، واقف بودن آگاهی داشتن، سررشته داشتن، احاطِه داشتن، بصیرت داشتن آگاه شدن، آگاهی یافتن، یا