متأهلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی مزدوج، تازه عروس، تازه داماد، شاهداماد، شوهردار، زندار، عقدکرده، عقدی، محصن، محصنه
جوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، حیوان جوان▼، گیاه نورسته▼، بچه، طفل، کودک، خردسال، نوزاد، نورسیده، مولود، نوباوه، کوچولو، نینی، فسقلی، مامانی، عروسک، گل پسر، عزیز، دردانه، ملوس،
تازهشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه نیروی تازه پیداکردن، خستگی درکردن، نفس عمیق کشیدن، نفس کشیدن، نفس تازه کردن، بازسازی شدن، آسودن
حفظشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فظشده، تازه، دستنخورده، بکر، سالم، گوارا یخزده، ترشی، دودی، نمکسود، شور، مومیایی، کنسروشده، فریزشده مضبوط، محفوظ، تمام عیار، کامل
لذتبخشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی لطیف، تازه، مطابق میل، هموار، مساعد، سازگار، آبدار، دلپذیر، باحال، جالب توجه، مثبت، خوشایند، دلپسند، سرگرم کننده، پسندیده، عالی، نیکو خرم،