درهمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رهخورده، درهمپیچیده، سردرگم، پیچ و تابدار، پیچیده بغرنج، غیرقابلدرک مانع
انحنادارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل انحنادار، منحنی، گرد، کمانی، ابرودار مورب، اریب ناراست، پیچ و تابدار زاویهدار وارونه، واژگون نزولی دوّار، گرد، مدوّر
مجبور کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ادار کردن، واداشتن، برآن داشتن، ناچار کردن، تحمیل کردن، آوار کسی شدن، بار کردن، چیزی بارکسی کردن، چیزی بهناف ِکسی بستن، اجبار کردن کار
مدیریتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه مدیریتکردن، اداره کردن، راندن، نظارت کردن نفوذ داشتن، تأثیر داشتن، مراقبت کردن، چرخاندن، حکمرانی کردن
مدیریتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ت، ریاست، سرپرستی، نظارت، عاملیت، اداره، انتصاب، هدایت▼، راهبری، حکمرانی حاکمیت شرکتی آقایی، سروری، مدیرکلی، معاونت تصدیگری، انحصار ◄ شرک