داروی بیهوشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یهوشی، بیحسی، موضعی، عمومی، مواد مخدر، مادۀ خوابآور کلروفرم، اتر، مورفین تعدیلکننده
باهوشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال وش، سریعالانتقال، زیرک، هوشیار، اژیر، زرنگ، تندذهن، نابغه، دانا، فهیم، چیزفهم، هوشمند، بخرد، باذکاوت، داهی مکار، زیرک دارای سلامت عقل، فهم
باهوش بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال وش بودن، ذکاوت داشتن، عاقلبودن، خردمند بودن، عقل خود را بهکاربردن، حاضرجواب بودن، تیزبودن، ذکاوت نشان دادن درخشیدن، دانستن، خوب بودن بصیرت
بیحسی فیزیکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی فیزیکی، عدم حساسیت فیزیکی، بیحسی بدنی، فقدان حساسیت فیزیکی، بیحسی، بیهوشی، سستی، تخدیر، ناهشیاری، گیجی، بیتوجهی غش، فلج، اغما، کوما، نارکوز،
جراحیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی عمل، بخیه، بخیه زدن(کردن، کشیدن)، حجامت پیوند عضو، پیونداعضا قطع عضو بیهوشی، بیهوشی موضعی، بیحسی، بیهوشی کامل جراحی پلاستیک، ایمپلنت بایپس
ناتوانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ناتوانی، بیدفاعی، نارسایی، سستی، ضعف عجز، درماندگی ناشیگری، عدم مهارت کبرسن، کهولت، فرتوتی، پیری معلولیت، قطع نخاع، فلج، ناباروری، سترونی آسیب پذیر
ناخوشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ام شدۀ بیمار، سمتوم، سندروم، نشانگان: تب، درد، لرز، تشنج، لقوه، شوک، حمله، تهوع، دلپیچه، غش (غشوه)، بیهوشی، اغما، سرگیجه، دوار، منگ بودن، عر
مادۀخوابآورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ور، آرامبخش، آرامشبخش، مُسَکن، مخدر، مواد مخدر، قرص خوابآور، دیازپام، فنوباربیتال، داروی بیهوشی لالایی مُنوّم