بیش ازپنجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد م] بیش ازپنج، اندی حواس پنجگانه، [◄ حواس 374]، هفت شهر عشق، هفتخوان رستم، گل صدبرگ، عجایبهفتگانه، [◄ ساختمان بلند 209] جین، دوجین صد، هزار، میلیون،
بدن انسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، تن، پیکر، آغوش، ارگانیسم، هیکل، قواره، اندام، قدوقواره، بالا، قدوبالا، قدوقامت جان، روح کالبدشناسی، علوم پزشکی، اندام، ماهیچه، مفصل، عضله قامت
اجزای بدن حیوانات: پوزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی حیوانات: پوزه، خرطوم، منقار، نیش، چنگال، چنگ، پنجه، بادکش، باله برانشی، آبشُش سُم، کوهان، یال، بخولق ◄ اسب نافه، اشبل (اشپل)، عاج، شاخ، سیرابی،
استقبال نکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ال نکردن، اخم کردن، سرزنشکردن، فاصله گرفتن بیتوجهی کردن، بیادب بودن، تنها گذاشتن
عمل خیرخواهانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ه، کار عام المنفعه، مهربانی، لطف، خدمت، خیریه، نیکوکاری، وقف، دهش، کمک، خدمتگزاری، کارداوطلبانه لطف، منت، مرحمت وقف، نذر، واگذاری، هبه،
دوستیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی فاقت، انس، الفت، مصاحبت، هماهنگی، همکاری، مناسبات دوستانه، آشنایی، علاقه، اخت، روابط، معاشرت دوستنوازی، تفقد، احوالپرسی، التفات، عنایت
معاشرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی رت، مراوده، آمیزش، اختلاط، ارتباط، تماس، انس، الفت، دوستی نامزدبازی ملاقات، دیدار، استقبال، خوشامد، دعوت، تفقد، خوشامدگویی، احوالپرسی،
دوستداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی اشتن، عشق ورزیدن، عاشقچیزی بودن، گرامی داشتن، تحسین کردن، آلودۀ کسی (چیزی) بودن (شدن)، ارادت پیداکردن به کسی، ارادت داشتن، پرستیدن، بت س