بیشکلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بی‌شکلی، آمورفیسم، فقدانفُرم، بی‌نظمی، آشفتگی عدم وضوح، تاری، کوری، سیاهی، تاریکی، گرگ‌ومیش، رنگ‌پریدگی پیدایش، مادۀ اولیه، لجه، ابر، چیز بی‌شکل، خمی
بیشکلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بی‌شکل، فاقد شکل، فاقدساختمان مشخص، آمورف درهم برهم، مبهم، فاقد سبک مشخص، درهم، به‌هم‌ریخته متلاطم، پریشان، آشفته خام، بکر بایر، تهی سیال، مایع، خمیر
بدشکل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کل کردن، به‌هم ریختن، کجکردن، قناس کردن، از ریخت انداختن، بدقواره کردن، کج‌وکوله کردن، کج‌ومعوج کردن تحریف کردن
بیشکلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بی‌شکلی، آمورفیسم، فقدانفُرم، بی‌نظمی، آشفتگی عدم وضوح، تاری، کوری، سیاهی، تاریکی، گرگ‌ومیش، رنگ‌پریدگی پیدایش، مادۀ اولیه، لجه، ابر، چیز بی‌شکل، خمی
بیشکلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بی‌شکل، فاقد شکل، فاقدساختمان مشخص، آمورف درهم برهم، مبهم، فاقد سبک مشخص، درهم، به‌هم‌ریخته متلاطم، پریشان، آشفته خام، بکر بایر، تهی سیال، مایع، خمیر
ناهمگنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ت] ناهمگن، نامتجانس متغیر، همواره متغیر بی‌شکل، به‌هم‌ریخته، آشفته زبر بی‌شباهت، متفاوت، نامشابه جوراجور، متنوع ناسازگار، تطبیق‌ناپذیر بی‌قاعده، غی
بلاشکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال م، بدون‌بحث، بی‌شک، بی‌تردید، بی‌شبهه، به‌عین، به‌عینه، حق، راست بلاقید، بلاشرط، بدون قیدوشرط، الله‌وبالله، الاوبلّا (الاوللا، الاولله)، بد
