بیداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه آگاهی، هوشیاری، شعور، فعالیت فکری، عدم مستی، هشیاری انتباه، ازغفلت بیرون آمدن
غیرمنصفانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، ناموجه، بیدادگرانه، نامتعادل، یکطرفه، یکجانبه، بهناحق، بهنامردی، متعصب
ظالمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات گو، ستمگر، ستمکار، ستمپیشه، بیدادگر، مستبد، غاصب استثمارگر، زالو، زالوصفت
مستبدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام طلب، تسلطگرا، قلدر، زورگو، متکبر، مطلقالعنان، مختار، دیکتاتور▲، خودکامه، گستاخ ستمگر، ستمکار، ستمپیشه، بیدادگر، ظالم استبدادی، فاشی
متصرففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متصرف، تصرفکننده، رباینده ستاننده، بردارنده، گیرنده▼ غارتگر، غاصب، مهاجم، گرگصفت، حریص، آزمند، طماع راهزن آفتابنشین غارتگرانه ستمگر، بی
هشیاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] هشیاری، هوشیاری، عدم مستی مخالفت باشرب خمر، تدین، کفاره دادن بیداری، آگاهی، فعالیت فکری، فعالیت، وقار پرهیز ازمسکرات، پرهیز ازمشروب، پرهیز، ام