بیش ازپنجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد م] بیش ازپنج، اندی حواس پنجگانه، [◄ حواس 374]، هفت شهر عشق، هفتخوان رستم، گل صدبرگ، عجایبهفتگانه، [◄ ساختمان بلند 209] جین، دوجین صد، هزار، میلیون،
غیراجتماعی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی غیراجتماعی بودن، تنهایی را دوستداشتن، درخلوت نشستن، اجتناب کردن، گوشه عزلت اختیار کردن
اطاعت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام کردن، فرمان بردن، بهجاآوردن، حرف گوش کردن، آب بیاجازۀ کسی نخوردن، بی (بدون) اجازۀ کسی آب نخوردن، رعایت کردن، پیروی کردن، منطبق بودن،
انقلاب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ] انقلاب کردن، قیام کردن، سرنگونساختن فتنه برپا کردن، بلوا راهانداختن، طغیان کردن، شوریدن، از بیخ کندن، بهزبالهدان تاریخ انداختن دگرگون ساختن، مت
پایینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد پایینی، پَستی، پایین بودن، مرتفع نبودن محل پَست: سطح دریا، زمینهایپست، پاییندست، دامنۀ کوه، تهِ دره، دره، کف دریا، اقیانوس اعماق زمین، زیر زمین، چ
تَهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد تَه، بُن، پایه، قاعده، تکیهگاه قعر، کَف، شکم، زمین، تحت، سطح زیرین ◄ پایینی ریشه، بیخ، شالوده، زیربنا، بنیان، اساس، بنیاد زمین، زمینه، کف، فرش ماتح