دلالت کردن برفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه الت کردن بر، حاکی بودن از، اشارهداشتن (کردن)، نشان دادن، مشخصکردن، هدایت کردن، معنی داشتن نمودن، اطلاع دادن
وافر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ر بودن، فراوان بودن، پرجمعیت بودن، پربار بودن، ازآسمان ریختن (باریدن)، مضاف برچیزی بودن، برکت داشتن، میوه دادن اشباع بودن، تکمیل بودن، کامل ش
بستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ] بستن، گرفتن، مُهر کردن بند آوردن چفت کردن، پیش کردن، پیوستن، محکم کوبیدن، سد کردن، مسدود کردن، خفهکردن منعقد شدن، دلمه شدن، لخته شدن، سفت شدن، ماسی
شاخ وبرگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ه: شاخه، سرشاخ، بُن، برگ، ساقه، جوانه، تنه، کُنده، بالاتنه، ریشه، پیاز، غده، پاجوش، بچه، نشا، رخ، نافه برگک، برگچه، برگه، بَشَره، برچه گل، بهارن
مطلع بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ی داشتن، دانستن، سراغ داشتن، اطلاع داشتن، درجریان بودن، درکوران کار بودن، واقف بودن، باخبربودن، خبرداشتن، خبردار بودن، استحضار داشتن، اشعار
قبضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ش، اتیکت، رسید، تهچک، تهسوش، بلیت (بلیط)، بهانما، کوپُن، بهامُهر، ژتون کلیشه، برچسب مُهر، خاتم، نشان عنوان، سرفصل، ت